اینو یه عزیزی برای من فرستاده
من دختریام که نه یک کمد پُر از کفشهای پاشنهدار ده سانتی دارم
نه پیراهنهای شبِ آنچنانی
نه لباسهای مارکدار و گران
راستش را اگر بخواهی
من عاشقِ جین و تیشرت و تاپهای رنگیِ دخترانهام
آل استاری بپوشم و هندزفری در گوش بگذارم و پیادهروی کنم
غرق در افکارم
من پیراهنهای دخترانهای که شاید دیگر به تنِ کسی نبینی
با گلهای ریزِ یاس را خیلی دوست دارم
شاید اسپُرت بودن سالهاست از مُد اُفتاده است
ولی من همان دخترِ آن دورانم
دروغ نگویم
تا دلت بخواهد شبها بخوابی کشیدهام و آرامآرام باخدا حرف زدهام
بس که برایش حرف زدهام گاهی خسته شده و زودتر از من خوابش بُرده
ولی من فردا شب باز برایش حرف زدهام و او باز خوابش بُرده
من گاهی با صدای بلند هم میخندم
گاهی هم بغضم که بگیرد چشمانم بلندبلند اشک میریزند
من از اینکه صدایِ بلندِ خندهام را کوچهها بشنوند نمیترسم
از اینکه موهایم را به باد بسپارم نمیهراسم
من گاهی حتی بیکلاس ترین دخترِ روی زمینم
گاهی که نه، همیشه اینگونه بوده
و شاید اصلاً حواسم نبوده
شالِ سرم سادهترین شالِ روز است
راستش را بخواهی
من همینم و ساده بودنم را به همین سادگی دوست دارم
و ساده خواهم ماند
بیخیال پاشنههای کفشِ دخترانِ سرزمینم که روز به روز بلندتر میشود
و کتانی پوشی مثلِ من هرروز کوتاهتر
من سادگیام را به هیچ حس و مُدی نخواهم فروخت
زیبایی تو سادگی توست
زیبایی تو
مادر
خواهر
دختر پدر
و معشوق
بودن توست
زیبایی تو به دل توست
دلی که برای پدر میتپد و میشود فاطمه
برای برادر میتپد و میشود زینب
برای فرزند میتپد و میشود مادر شهید
و دلی که دل برد و شد لیلی،
شد شیرین
من با بوی تو بزرگ شدم وقتی مادر بودی
با تو درد دل کردم وقتی خواهر بودی
و با تو زندگی کردم وقتی همسر بودی
سادگیت را دوست دارم
مطمئن باش