چیزهایی که فکر می‌کنم، حس می‌کنم و درک می‌کنم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یلدا» ثبت شده است

سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ق.ظ مصطفی سبیلو
سرش بره قولش نمیره

سرش بره قولش نمیره

یلدا تموم شد

قول یه چیز خوشمزه رو گرفته بودم واسه یلدا!

ولی خب ...

قولش یاد رفت

یاد این شعر اقتادم:


روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه "

نیزه‌ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه "


این چه خورشید غریبی است که با حال نزار

پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه "


شیر مردی که در آن واقعه " هفتادودو " بار

دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه "


هر کجا می‌نگری  " نام حسین است و حسین "

ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه "

۰۱ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۵ ۱ نظر
مصطفی سبیلو
دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ق.ظ مصطفی سبیلو
یلدا

یلدا

چقد قشنگ

یلدا باشه

آغاز امامت آقامون باشه

همه هم باشند.

کاش تو این تاریخ قشنگ ...

اتفاقای خوبی برای همه بیفته

آمین


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود


هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد

دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟


گله ها را بگذار

ناله ها را بس کن


تا بجنبیم تمام است تمام!!


مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت؟!

یا همین سال جدید!!

باز کم مانده به عید!!

این شتاب عمر است . . .


من و تو باورمان نیست که نیست!!!

۳۰ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۱ ۱ نظر
مصطفی سبیلو