حاج‌آقا گفت: پول

تازه‌عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاج‌آقا پشت سر هم گفت: پول آگه نمی‌شه طلا، سکه

گفتم: حاج‌آقا این‌ها نمی‌شه

گفت: پس بنویس مال

گفتم: حاج‌آقا بازم نمی‌شه

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمی‌شه

دیدم ساکت شد

مادربزرگ پیر گفت: عمر

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

محسن خندید و گفت: وام

یکی از آن میان بلند گفت: وقت

یکی گفت: آدم

دوباره یکی گفت: خدا

خنده تلخی کردم و مداد را گذاشتم سر جایش ولی دریافتم، هرکس جدول زندگی خود را دارد تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک واژهٔ سه‌حرفی آن‌هم درست درنمی‌آید.

...

شاید کودک پابرهنه بگوید کفش

کشاورز بگوید برف

لال بگوید سخن

ناشنوا بگوید نوا

نابینا بگوید نور

 

و من هنوز در اندیشه‌ام

 

 

 واژهٔ سه‌حرفی جدول زندگی ما چیست؟