چیزهایی که فکر می‌کنم، حس می‌کنم و درک می‌کنم

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

از پس پنجره‌

از پس پنجره‌ای باز تو را دیدم من

کنج هر گوشه آواز تو را دیدم من


گاه در شورش ماهور گهی در رگ شور

گاه در سلمک و شهناز تو را دیدم من

ادامه مطلب...
۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۳۸ ۳ نظر
مصطفی سبیلو
چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ مصطفی سبیلو
خدا هست ...

خدا هست ...

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت ... نخور

به خدا حسرت دیروز عذاب است؛

مردم شهر به هوشید ...؟

هرچه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست

نه یک‌بار و نه ده بار که صدبار به ایمان و تواضع بنویسید

خدا هست ...

خدا هست ...

۱۲ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۰ ۲ نظر
مصطفی سبیلو

بی تو مهتاب شبی

«بی تو مهتاب شبی» را همگان می‌دانند

همگان شعر دو چشمان تو را می‌خوانند

تو که از کوچهٔ غمگین دلم می‌گذری

تو که از راز دلم باخبری

تو چرا رسم وفایت گم شد؟

برق چشمان سیاهت گم شد؟

با توأم ای مه مهتاب شبان

با توأم زلف پریشان جهان

بی تو صد خاطره‌ام گریان است

بی تو اشکم نفسم باران است

بی تو دیگر نفسم بند آمد

قافیه یک دل‌خوش چند آمد؟

بی تو جوی دل من خشکیدست

بی تو مهتاب نهان است ز ابر

ابر غم باریدست

با تو گفتم باشرم با «تو» گفتم از دل

با تو از قصهٔ عشقم گفتم

و تو در اوج سکوت

با نگاهی پرتردید و خمود

گفتی از عشق حذر کن

نفسم بند آمد

اما

«بی تو مهتاب شبی» را بازهم می‌خوانم

چه تو باشیّ و نباشی بازهم می‌خوانم...

۰۸ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۲ نظر
مصطفی سبیلو