چیزهایی که فکر می‌کنم، حس می‌کنم و درک می‌کنم

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۵ ب.ظ مصطفی سبیلو
حکایت دار آویختن منصور حلاج

حکایت دار آویختن منصور حلاج

هر کس سنگی می‌انداخت؛ شبلی را گلی انداخت،  حسین  آهی کرد. گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی؛ از گلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آن که آن‌ها نمی‌دانند، معذورند؛ از او سختیم می‌آید که او می‌داند که نمی‌باید انداخت.

.

.

.

بایزید گفت: چون او را دار زدند. دنیا بر من تنگ آمد. برای دلداری خویش شب تا سحر زیر جنازهٔ بردار آویخته‌اش نماز کردم. چون سحر شد و هنگام نماز صبح، هاتفی از آسمان ندا داد که ای بایزید از خود چه می‌پرسی؟ پاسخ دادم: چرا با او چنین کردی؟ باز ندا آمد: او را سِرّی از اسرار خود بازگو کردیم. تاب نیاورد و فاش ساخت. پس سزای کسی که اسرار ما فاش سازد چنین باشد

۲۷ آذر ۹۳ ، ۲۰:۱۵ ۱ نظر
مصطفی سبیلو
سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۱ ق.ظ مصطفی سبیلو
دل‌خوشی‌ها کم نیست

دل‌خوشی‌ها کم نیست

روزگارم این است

دل‌خوشم با غزلی

تکه آبی، نانی

جملهٔ کوتاهی

یا به شعر نابی

و اگر باز بپرسی گویم:

دل‌خوشم با نفسی

حبه قندی، چایی

صحبت اهل دلی

فارغ از همهمهٔ دنیایی

دل‌خوشی‌ها کم نیست

دیده‌ها نابیناست ...

۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۱ ۱ نظر
مصطفی سبیلو
دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۸ ق.ظ مصطفی سبیلو
کاش باران بودم

کاش باران بودم

کاش باران بودم

و غم پنجره را می‌شستم

و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده

از سر عشق ندا می‌دادم

پاک کن پنجره از دلتنگی

که هوا دلخواه است

گوش کن باران را

که پیامی دارد

دست از غم بردار

زندگی کوتاه است

باز کن پنجره را

روز نو در راه است..

۱۷ آذر ۹۳ ، ۰۸:۳۸ ۱ نظر
مصطفی سبیلو