چیزهایی که فکر می‌کنم، حس می‌کنم و درک می‌کنم

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

جواب تو

اینو یه عزیزی برای من فرستاده

من دختری‌ام که نه یک کمد پُر از کفش‌های پاشنه‌دار ده سانتی دارم

نه پیراهن‌های شبِ آنچنانی

 نه لباس‌های مارک‌دار و گران

راستش را اگر بخواهی

من عاشقِ جین و تی‌شرت و تاپ‌های رنگیِ دخترانه‌ام

آل استاری بپوشم و هندزفری در گوش بگذارم و پیاده‌روی کنم

غرق در افکارم

من پیراهن‌های دخترانه‌ای که شاید دیگر به تنِ کسی نبینی

با گل‌های ریزِ یاس را خیلی دوست دارم

شاید اسپُرت بودن سال‌هاست از مُد اُفتاده است

ولی من همان دخترِ آن دورانم

دروغ نگویم

تا دلت بخواهد شب‌ها بخوابی کشیده‌ام و آرام‌آرام باخدا حرف زده‌ام

بس که برایش حرف زده‌ام گاهی خسته شده و زودتر از من خوابش بُرده

ولی من فردا شب باز برایش حرف زده‌ام و او باز خوابش بُرده

من گاهی با صدای بلند هم می‌خندم

گاهی هم بغضم که بگیرد چشمانم بلندبلند اشک می‌ریزند

من از اینکه صدایِ بلندِ خنده‌ام را کوچه‌ها بشنوند نمی‌ترسم

از اینکه موهایم را به باد بسپارم نمی‌هراسم

من گاهی حتی بی‌کلاس ترین دخترِ روی زمینم

گاهی که نه، همیشه این‌گونه بوده

و شاید اصلاً حواسم نبوده

شالِ سرم ساده‌ترین شالِ روز است

راستش را بخواهی

من همینم و ساده بودنم را به همین سادگی دوست دارم

و ساده خواهم ماند

بی‌خیال پاشنه‌های کفشِ دخترانِ سرزمینم که روز به روز بلندتر می‌شود

و کتانی پوشی مثلِ من هرروز کوتاه‌تر

من سادگی‌ام را به هیچ حس و مُدی نخواهم فروخت

زیبایی تو سادگی توست

زیبایی تو

مادر

خواهر

دختر پدر

و معشوق

بودن توست

زیبایی تو به دل توست

دلی که برای پدر می‌تپد و می‌شود فاطمه

برای برادر می‌تپد و می‌شود زینب

برای فرزند می‌تپد و می‌شود مادر شهید

و دلی که دل برد و شد لیلی،

شد شیرین

من با بوی تو بزرگ شدم وقتی مادر بودی

با تو درد دل کردم وقتی خواهر بودی

و با تو زندگی کردم وقتی همسر بودی

سادگیت را دوست دارم

مطمئن باش

۲۵ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۱ نظر
مصطفی سبیلو

گاهی گمان نمی‌کنی ...

گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود

گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود

گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود

گاهی دگر تهیه به دستور می‌شود

گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدمه

گه با دو صد مقدمه ناجور می‌شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می‌شود

گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو می‌شود

گاهی برای خنده دلم تنگ می‌شود

گاهی دلم تراشه‌ای از سنگ می‌شود

گاهی تمام آبی این آسمان ما

یک‌باره تیره گشته و بی‌رنگ می‌شود

گاهی نفس به تیزی شمشیر می‌شود

از هرچه زندگی است دلت سیر می‌شود

گویی به خواب بود جوانی‌مان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می‌شود

کاری ندارم کجایی چه می‌کنی

بی‌عشق سر مکن که دلت پیر می‌شود

۲۲ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۳ ۱ نظر
مصطفی سبیلو
شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ مصطفی سبیلو
مرا با غم حسابی نیست... مرا با غصه کاری نیست

مرا با غم حسابی نیست... مرا با غصه کاری نیست

دلم می‌خواهد از امروز، رها سازم خودم را از غم و دل‌تنگی و تشویش...
من از این شنبه خود را دوست خواهم داشت!
و با این جسم و روحم،
مهربانی‌ها که خواهم کرد...

و از یکشنبه با مردم، قراری تازه خواهم داشت...
تبسم هدیه خواهم داد...
و دستانی که می‌بخشند...

دوشنبه با خدا، 
من عهد می‌بندم...
برایش بنده‌ای باشم، همان جوری که می‌خواهد...

سه‌شنبه مهربانی هدیه خواهم کرد...
و می‌بخشم تمام آن کسانی را که من را سخت آزردند...

و در چهارشنبهٔ این هفتهٔ زیبا که می‌آید،
خدا را بر تمام داده‌هایش شکر خواهم گفت...

و در پنجشنبه از دنیا و هر چیزی که دارم شاد خواهم شد،
و به یاد رفتگان خیراتی از حسرت بی دوست بودن را، 
نثار دوست خواهم کرد ...

و در جمعه،
با رضایت، زنده خواهم بود...
با سخاوت، مهر خواهم داد...
با سعادت، بهره خواهم برد...

و هفته‌ای این‌چنین بر تو، و بر من، ماه خواهد شد...
سال خواهد شد...

و این است روزگاری که طعمش شیرین چو شهد و عیشش مدام خواهد شد...

۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر
مصطفی سبیلو
جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ مصطفی سبیلو
انتخاب

انتخاب

ما توی زندگی انتخاب‌های زیادی داریم.

بعضی انتخاب‌ها در لحظه مهمند.

بعضی انتخاب‌ها تا آخر عمر همراه ما هستند.

بعضی انتخاب‌ها روزمره‌اند مثل اینکه امروز چه لباسی بپوشم برم دانشگاه یا برم سرکار.

بعضی انتخاب‌ها پارامترهای زیادی دارند و بعضی دیگشون ساده هستند.

ولی یه سری از انتخاب‌ها خاصند.

یکی از این انتخاب‌های خاص، انتخاب هدیه هست. اونم برای عزیزت.

به نظر من سخت‌ترین کار دنیا بعد از کار تو معدن، انتخاب هدیه برای عزیزته.

چه هدیه‌ای می‌تواند اونو خوشحال کنه؟

چی کار کنم که بازتاب احساسم به اون باشه؟

چه موقع این هدیه رو بهش بدم؟

چه طوری کادوپیچش کنم؟

و هزاران سؤال دیگه...

کار سختیه

قبول کنیم

۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر
مصطفی سبیلو
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ مصطفی سبیلو
شعری زیبا بر اساس حروف الفبا

شعری زیبا بر اساس حروف الفبا

(آ) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم

(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم

(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم

(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم

(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم

(ج) جوانی را خطا کردم ز مهرت امتناع کردم

(چ) چرایش را نمی‌دانم ببخشا که خطا کردم

(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم

(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه ها کردم

(د) دلم پرمهر تو اما چه بی‌پروا گناه کردم

(ذ) ذلالم داده‌ای اکنون که بر تو اقتدا کردم

(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم

(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفا کردم

(ژ) ژنم را از غزل دادی ژنم را مبتلا کردم

(س) سرم شوریده می‌خواهی سرم از تن جدا کردم

(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم

(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم

(ض) ضعیف و ناتوانم من به درگاهت ندا کردم

(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی‌بها کردم

(ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم

(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم

(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم

(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم

(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم

(ک) کتابت ساقی دل‌ها قرائت والضحی کردم

(گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم

(ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم

(م) مرا سوی خود آوردی ازاین‌رو من صفا کردم

(ن) نرانی از در میخانه‌ات یا رب که ساقی را صدا کردم

(و) ولی را من علی دانم علی را مقتدا کردم

(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم

(ی) یکی عبد گنه‌کارم اگر عفوم کنی یا رب غزل را انتها کردم

۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۲ نظر
مصطفی سبیلو