چیزهایی که فکر می‌کنم، حس می‌کنم و درک می‌کنم

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

حس بلاتکلیفی

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

 

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم

هرکسی دربه‌در خانهٔ لیلا نشود

 

دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم

سرِ بازار که او منتظر ما نشود

 

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی است

لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۱ نظر
مصطفی سبیلو

آشفته‌دلان

آشفته‌دلان را هوس خواب نباشد

شوری که به دریاست به مرداب نباشد


هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق

آن را که به دل عشق بود خواب نباشد


در پیش قَدت کیست که از پا ننشیند

یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد ...


چشمان تو در آینهٔ اشک چه زیباست

نرگس شود افسرده چو در آب نباشد


گفتم شب مهتاب بیا، ناز کنان گفت:

آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد...

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۷ ۰ نظر
مصطفی سبیلو