چیزهایی که فکر می‌کنم، حس می‌کنم و درک می‌کنم

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ مصطفی سبیلو
گهی پشت به زین ...

گهی پشت به زین ...

کلمات زیادی از زبان‌های دیگه به زبان فارسی وارد شده. زبان‌هایی مثل عربی، انگلیسی، فرانسه، هندی، روسی و ... .
مثلاً به جمله زیر دقت کنید:

استعمال دخانیات اکیداً ممنوع

که تمام کلمات اون عربی هست.

 

کلمات زیادی هم از فرانسه و انگلیسی خصوصاً از زمان رضاشاه که فرنگی مآبی رواج پیدا کرده بود، به سرعت وارد زبان و فرهنگ ما شدند.
زبان علم و ارتباط با دیگر فرهنگ و ملل هم انگلیسیه که به سبب ضعف فرهنگی متأسفانه خیلی ازش اون استفاده می‌شه. البته کاری به کلمات و اصلاحاتی که واقعاً معادل مناسبی در فارسی ندارند، نداریم.

اما نکته جالبی که وجود داره اینه که کلماتی هم از فارسی به فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگه قرض داده‌شده.
چند تا از این کلمات فارسی که به زبان انگلیسی راه پیدا کردن رو مرور می‌کنیم

  • baksheesh : بخشش
  • bazaar : بازار
  • chador : چادر
  • cummerbund : کمربند
  • mullah : ملا، آخوند
  • pistachio : پسته
  • shawl : شال
  • sherbet : شربت
  • spinach : اسفناج
  • saffran : زعفران
۱۰ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۳۸ ۱ نظر
مصطفی سبیلو
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۳۶ ب.ظ مصطفی سبیلو
یاد من باشد فردا دم صبح ...

یاد من باشد فردا دم صبح ...

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هرچه گذشت
خانه‌ی دل، بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت،
بزدایم دیگر، تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه‌ای آب به پشت سر لبخند بریزم، شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم در دل
لحظه را دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتماً
به سلامی، دل همسایه خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد هم‌سفری، ببرد این دل ما را با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتماً
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه‌ی از فردا شب
من به خود باز بگویم این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هرچه گذشت...

شعر از : فریدون مشیری

۱۰ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۳۶ ۴ نظر
مصطفی سبیلو